داره بارون میاد ، مثل همیشه پاک می کنه همه چیزرو ، چرک و ناپاکی ها رو
می شوره و می بره ، ولی تا وقتی بارون نیاد ، این زنگارا باید روی زمین بمونه
دلم می خواد همه چیز صاف باشه ، تمییز باشه ، حتی اگه بارون نباره ، ای کاش
می شد من تلاش می کنم .
تا حالا شده کسی در موردتون نظرهایی داشته باشه که کاملا برعکس اون چیزی
هست که شمای واقعی هستین ؟
تا حالا شده کسی عجولانه و غفط از روی ظاهرتون شما رو قضاوت کرده باشه ؟
تا حالا شده کسی براتون اعتراف کنه که چی فکر می کرده ؟
تا حالا شده قلبتون بگیره از قضاوتها و بعدش خدا رو شکر کنید از درک درست
و دیدن واقعیت ها درمورد شما ؟
امروز یک نفر از من عذر خواهی کرد ، بابت فکرهای بدی که نسبت به
من می کرد !!
گفت در مورد من چه فکر هایی می کرده ، این که یه زن جلف بودی که با
پسر کوچیکش زندگی می کنه ،
یه زن که تا آخر شب سر کاره و معلوم نیست چه غلطی می کنه
تمام تصوراتش نسبت به من این ها بوده !!
اما بهم گفت بد از شناختش نسبت به من ، از خودش و چیزهایی که
بهشون فکر می کرده خجالت کشده
بهم گفت ببخشمش ، گفت اگه بهم نمی گفت اذیت میشده ، گفت نمی دونه
درموردش چی فکر می کنم ، اما از الان به بعد نظرش نسبت به من از
زمین تا آسمون تغییر کرده ، گفت بابت اون تصوراتش از خودش خجالت
می کشه گفت ببخشمش !!!
من اون لحظه گریه ام گرفت ، و باز به این نظر رسیدم که زن تنها با یه
بچه که می خواد آبرومندانه زندگی کنه اینجا چقدر باید تحملشو بابت
نگاهها ، بابت حرفها ، و بابت رفتارها بالا ببره !!
من چقدر می تونم خودمو ثابت کنم ؟ تا کی باید تلاش کنم ؟
اما خدا رو شکر کردم خوب همین یک نفر که تغییر کرد یعنی من دارم
تو مسیر درست حرکت می کنم !!!
دلم می خواد درک کنید ، خسته شدم از اینکه نمی تونم راحت بخندم ،
نمی تونم راحت راه برم ، نمی تونم راحت حرف بزنم ولی
من همچنان دارم تلاش می کنم تا بتونم همه اون چیزها رو به راحتی و
با خیال راحت انجام بدم ، من تلاشمو می کنم تا خود خودم بمونم ،
نه اینکه خودمو پشت نقابی پر از تزویر و دورویی مخفی کنم !!
من سعیمو می کنم تا زندگی کنم ، درست که سخت برام ، درسته که
روحم ، ذهنم هر روز خسته تر می شه ، اما من کم نمیارم ، من باید
ثابت کنم به بقیه و بیشترر به خودم
من پاک می مونم و همیشه سرمو بالا می گیرم ، من مثل بقیه نیستم
فقط و فقط مثل خودمم ، من همینجوری ام ، دلم پاک ، قلبم صاف و
هیچ کینه ای ندارم ،
می دونم این حسم به بقیه منتقل می شه ، می دونم یه روزی می فهمن
که تمام زنهای تنها ، تمام کسایی که از صبح تا آخر شب سر کارن
همون زن هایی که تمام تلاششونو می کنن تا زندگیشون مثل آدمیزاد
باشه ، بدون خطا ، بدون لغزش . . . .
به بهانه ی چهارشنبه های عاشقی :
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی ، هر روز را . . .
هر ثانیه را . . . عشق است
حال که در کنار من هستی
حس می کنم بودنم را !!!
هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود !!!!
دلم این روزها خیلی گرفته
مدام دارم فکر می کنم ، تمام تلاشمو می کنم تا به روم نیارم ، دلم نمی خواد کسی بفهمه
کاری از دست کسی بر نمیاد آخه !
سعی می کنم خودمو مشغول کنم ، با خودم می گم کی ار فرداش خبر داره مگه ؟
خودمو گول می زنم ، اما فقط برای چند ساعت، دوباره همه چیز شروع میشه
الان چند روزه معدم درد می کنه ، احساس می کنم خیلی لاغر شدم
شب ها مدام خواب می بینم و درگیری های روزانه ام تو خوابم میان
تمام این مسایل بر می گرده به کارم ، به آینده شغلی ام به درآمدم
می گن دارن محل کارمو تعطیل می کنن ، البته من از همین آقای ف
شنیدم و نه کسی دیگه ، می ترسم تو این موقع سال کجا کار پیدا کنم ،
اگر نقشه خود ف باشه برای بیرون کردن من ؟؟ اگه محکومم کرده باشه به
بیرون شدن ، پس خدا کجاست ؟
اصن گیرم که این آقا هم هیچ کاره باشه ، آخه چرا تو این شرایط ، این وقت سال ؟
چی فکر می کنن که اینجوری فقط نگران خودشون و منافع خودشونن ؟
دیگه مغزم کار نمی کنه !!
با خودم هرروز تمرین می کنم تا خوب باشم ، تا شاد باشم ، تاالکی غصه
نخورم ، ولی نمی گذارن ، هی آدمو حرص می دن
والا دیگه هر کسی یه کششی داره ،
تو این اوضاع بی سامون اقتصادی ، با اجاره خونه و بچه مدرسه ای
بیکاری ئیگه واقعا نوبره ؟؟؟
بعضی موقع ها دلم می خواد یکی باشه تا بهم بگه :
غصه نخور عزیزم ، من هستم ، همه چیز رو به من بسپار
کمتر فکر کن و نترس من کنارتم !!!!
کاش می شد هیچ کس تنها نبود ، برای تنهاییام دعا کنید !!
اصلا کی گفته زن باید بیرون خونه کار کنه ؟
اصلا کی این قانون رو وضع کرد که زن و مرد برابرن ؟
اصلا کی گفته که یه خانم که تو خونه هزار تا کار داره و می تونه زنانگیشو به هزار راه
خرج کنه ، باید اول صبحی شال و کلاه کنه بیاد سر کاری مردانه که هیچ ظرافتی توش نیست
آدم هایی رو تحمل کنه که هیچ تو شرایط تربیتی و شخصیتی و مرامی خودش نیستند .
الان بنده یک الهه خانمی هستم که می خواد انتقاداتی از محیط مردونه کاریش بکنه و اگر
بخواد لب باز کنه به شکایت در نهایت خودشو محکوم می کنند و تو این محیط خشن و
زورگوی مردونه احساس می کنه یه نفره با یه جماعت مرد که هیچی سرشون نمی شه
البته همه جا اینطور نیست و همه همکارها این شکلی نیستند .
حدود پنج سالی می شه که اینجا مشغولم .
تو این مدت سه بار مدیران داخلی تغییر کردن و من تا خواستم به هر کدومشو ن با شیوه
خودشون عادت کنم عوض شدند .
یه سری اختیارات به من سپرده شده بود که وقتی مدیر جدید منصوب شد همه رو از
من گرفت ، با سیاست انگلیسی که در پیش گرفته ، با فن بیان قوی اش و رفتاری
که نمی تونی ایرادی ازش بگیری ، نمی تونی آتویی داشته باشی ازش حسابی
حال آدمو می گیره !!!
روز اولی که این آقا اومد سر کار ؛ آشنای صاحب دفترمون بود ، یک آدم
ناشی و تازه کار ، البته ایشون بازنشسته آموزش و پرورش بود و پس دغدغه مالی
آنچنانی نداشت ، بنابراین حسابی می تونست زمان اضافی خرج زیر آب زنی و
پشت سر دیگران حرف زدن داشته باشه !!!
ده ماه تلاش کرد و مدیر داخلی رو تخریب کرد ، کلی انتقاد بهش می کرد و با
یه سری که نون به نرخ روز خور بودن دستشونو تو یه کاسه کرده بودن تا حسابی
پشت آقای ر عزیز رو خالی کنند و خوب صد البته که موفق هم شدن
من تمام مدت به آقای ر گوشزد می کردم که جریان از چه قراره اما ایشون هر دفعه
می گفتن که آقایون بالادستی من رو حسابی می شناسن و منو باور دارن ، و هیچ وقت
حرفهای درگوشی بقیه رو باور نمی کنند .
اما متاسفانه با بد رفتاری و بی عدالتی آقای ر از سمتشون کنار گذاشته شدن و با
بی احترامی کامل میزشون رو برداشتند تا عملا بهش بگن که دیگه نیاد .
من کلی از این بی عدالتی و بی انصافی و نامردی غصه خوردم و کاری هم از دستم
برنیومد ، و مدیر عزیزم آقای ر رو از دست دادم
و این آقای ف به راحتی شدن مدیر داخلی دفتر
تحملش برام خیلی سخت بود اما خوب چاره ای نداشتم به خاطر امرار معاش باید
ادامه می دادم .
رفتارهای ف تغییر کرد ، تماس های مکرر و اکثرا با خانم های مختلفش کمتر شد .
خوندن جوک های مسخره و بی نمک وقت و بی وقتش سر کار کم و کمتر شد .
اصلاح صورت و عطرهای مختلفش و ای مرتب بودن نصفه و نیمه اش کمی بهتر شد
شوخی های مسخره ای که می کرد و خودش می خندید تا بقیه هم زوری بخندن تقریبا جمع شد
کمر همت بسته بود تا مشکلات بیشمار دفتر رو حل و فصل کنه ، به قول خودش اون مدیر بوده
سی سال خدمت کرده و برای خودش برندی شده تو منطقه پس باید ازتجربه اش
تو حرفه ای که هیچ تخصصی نداره استفاده کنه .
روزهای اول می گفت با من کاری نداره ، و من تو تمام کارهایی که بر عهده ام بوده
مشکلی ندارم ، همچنان به من احترام می گذاشت و همچنان برای من نوشابه باز می کرد
مدام می خواست مثل آقای ر خودشو به بهترین نحو جلوی من نشون بده ، خوب من هم
چون می دونستم که مقصر اصلی سر اخراج آقای ر بود ایشون بود با خودم می گفتم
برو آقا خودتی !!!!
ادامه دارد . . . . .